*علم بهتر است یا نمره؟*
*مگر نه اینکه نباید به خاطر نمره درس خواند؟
*مگر نه اینکه ندانستن عیب نیست و نپرسیدن عیب است؟
*مگر نه اینکه مشورت در کارها خیلی خوب است؟
*مگر نه اینکه همیشه باید کفشهایمان را تمیز کنیم؟
امتحان ریاضی شروع شده بود ولی ما را می گویی جواب هیچ کدام از سؤالات را نمی دانستیم.خب بدیهی هم هست.هرچه دیروز مادر ما فرمود که بشین درست را بخوان ما را می گویی انگار نه انگار.خلاصه ما در سر جلسه دیدیم که دوستمان دارد همچون ...خوان ها می نویسد.جناب مراقب هم مشغول تماشا بنده از زاویه ی بالا بودند.ما دیدیم کفش ایشان حاکی فرموده شده اند.ما به ایشان پیشنهاد فرمودیم که کفش خود را تمیز فرمایند و ایشان هم در شادی استقبال فرمودند.
خلاصه ما هم با توجه به نیک و پسیندیده مشورت مشغول حل سوالات شدیم. به ناگاه متوجه شدیم که گوشمان در دست آقای مراقب در حال حرکت است.ما هم با توجه به نظریه مولکولی و عملکرد اعصاب بدن همراه ایشان به سمت دفتر آقای مدیر رفتیم و در آنجا در نهایت تعجب دیدیم که به ما تهمت ناروای تقلب زده شد!!