بداد آن ترك شيرازي
روزي كه شد سوي قاضي
به نيرنگ و دغل بازي
سمرقند و بخارا را
بگفتا قاضيا يا شيخ
تو كه اين دو ز من بردي
يه ليوان آب روش خوردي
ببخش بر من تا نمردي
ويلاي جنب دريا را...